کتاب مقدس Farsi Bible
فصل 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
1 و خداوند موسی و هارون را خطاب كرده، گفت:
2 « این است فریضۀشریعتی كه خداوند آن را امر فرموده، گفت: به بنیاسرائیل بگو كه گاو سرخ پاك كه در آن عیب نباشد و یوغ بر گردنش نیامده باشد، نزد تو بیاورند.
3 و آن را به العازار كاهن بدهید، و آن را بیرون از لشكرگاه برده، پیش روی وی كشته شود.
4 و العازار كاهن به انگشت خود از خون آن بگیرد، و به سوی پیشگاه خیمۀ اجتماع آن خون را هفت مرتبه بپاشد.
5 و گاو در نظر او سوخته شود، پوست و گوشت و خون با سرگین آن سوخته شود.
6 و كاهن چوب سرو با زوفا و قرمز گرفته، آنها را در میان آتشِ گاو بیندازد.
7 پس كاهن رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و بعد از آن در لشكرگاه داخل شود و كاهن تا شام نجس باشد.
8 و كسی كه آن را سوزانید، رخت خود را به آب بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد، و تا شام نجس باشد.
9 « و شخص طاهر، خاكستر گاو را جمع كرده، بیرون از لشكرگاه در جای پاك بگذارد. و آن بجهت جماعت بنیاسرائیل برای آب تنزیه نگاه داشته شود. آن قربانی گناه است.
10 و كسی كه خاكستر گاو را جمع كند، رخت خود را بشوید و تا شام نجس باشد. این برای بنیاسرائیل و غریبی كه در میان ایشان ساكن باشد، فریضهای ابدی خواهد بود.
11 « هركه میتۀ هر آدمی را لمس نماید، هفت روز نجس باشد.
12 و آن شخص در روز سوم خویشتن را به آن پاك كند، و در روز هفتم طاهر باشد، و اگر خویشتن را در روز سوم پاك نكرده باشد، در روز هفتم طاهر نخواهد بود.
13 و هركه میتۀ هر آدمی را كه مرده باشد لمس نموده، وخود را به آن پاك نكرده باشد، او مسكن خداوند را ملوث كرده است. و آن شخص از اسرائیل منقطع شود، چونكه آب تنزیه بر او پاشیده نشده است، نجس خواهد بود، و نجاستش بر وی باقی است.
14 « این است قانون برای كسی كه در خیمهای بمیرد، هركه داخل آن خیمه شود و هركه در آن خیمه باشد هفت روز نجس خواهد بود.
15 و هر ظرف گشاده كه سرپوش برآن بسته نباشد، نجس خواهد بود.
16 و هركه در بیابان كشتۀ شمشیر یا میته یا استخوان آدمی یا قبری را لمس نماید، هفت روز نجس باشد.
17 و برای شخص نجس از خاكستر آتش آن قربانی گناه بگیرند و آب روان برآن در ظرفی بریزند.
18 و شخص طاهر زوفا گرفته، درآن آب فرو برد و بر خیمه بر همۀ اسباب و كسانی كه در آن بودند و بر شخصی كه استخوان یا مقتول یا میته یا قبر را لمس كرده باشد، بپاشد.
19 و آن شخصِ طاهر، آب را بر آن شخص نجس در روز سـوم و در روز هفتـم بپاشد، و در روز هفتم خویشتن را تطهیر كرده، رخت خود را بشوید و به آب غسل كند و در شـام طاهـر خواهد بود.
20 و اما كسی كه نجس شده، خویشتن را تطهیر نكند. آن شخص از میان جماعت منقطع شود، چونكه مَقْدَس خداوند را ملوث نموده، و آب تنزیه بر او پاشیده نشده است. او نجس است.
21 « و برای ایشان فریضۀ ابدی خواهد بود. و كسی كه آب تنزیه را بپاشد، رخت خود را بشوید و كسی كه آب تنزیه را لمس كند، تا شام نجس باشد.
22 و هر چیزی را كه شخص نجس لمس نماید نجس خواهد بود، و هر كسی كه آن را لمس نماید تا شام نجس خواهد بود.»
1 و تمامی جماعت بنیاسرائیل در ماهاول به بیابان صین رسیدند، و قوم در قادش اقامت كردند، و مریم در آنجا وفات یافته، دفن شد.
2 و برای جماعت آب نبود. پس بر موسی و هارون جمع شدند.
3 و قوم با موسی منازعت كرده، گفتند: « كاش كه میمردیم وقتی كه برادران ما در حضور خداوند مردند!
4 و چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما و بهایم ما، در اینجا بمیریم؟
5 و ما را از مصر چرا برآوردید تا ما را به این جای بد بیاورید كه جای زراعت و انجیر و مو و انار نیست؟ و آب هم نیست كه بنوشیم!»
6 و موسی و هارون از حضور جماعت نزد در خیمۀ اجتماع آمدند، و به روی خود درافتادند، و جلال خداوند بر ایشان ظاهر شد.
7 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
8 « عصا را بگیر و تو و برادرت هارون جماعت را جمع كرده، در نظر ایشان به این صخره بگویید كه آب خود را بدهد. پس آب را برای ایشان از صخره بیرون آورده، جماعت و بهایم ایشان را خواهی نوشانید.»
9 پس موسی عصا را از حضور خداوند ، چنانكه او را فرموده بود، گرفت.
10 و موسی و هارون، جماعت را پیش صخره جمع كردند، و به ایشان گفت: « ای مفسدان بشنوید، آیا از این صخره آب برای شما بیرون آوریم؟»
11 و موسی دست خود را بلند كرده، صخره را دو مرتبه با عصای خود زد و آب بسیار بیرون آمد كه جماعت و بهایم ایشان نوشیدند.
12 و خداوند به موسی و هارون گفت: « چونكه مرا تصدیق ننمودید تا مرا در نظر بنیاسرائیل تقدیس نمایید، لهذا شما این جماعت را به زمینی كه بهایشان دادهام، داخل نخواهید ساخت.»
13 این است آب مریبه جایی كه بنیاسرائیل با خداوند مخاصمه كردند، و او خود را در میان ایشان تقدیس نمود.
14 و موسی، رسولان از قادش نزد مَلك اَدوم فرستاد كه « برادر تو اسرائیل چنین میگوید: كه تمامی مشقتی را كه بر ما واقع شده است، تو میدانی.
15 كه پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مدیدی در مصر ساكن میبودیم، و مصریان با ما و با پدران ما، بد سلوكی نمودند.
16 و چون نزد خداوند فریاد برآوردیم، او آواز ما را شنیده، فرشتهای فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. و اینك ما در قادش هستیم، شهری كه در آخر حدود توست.
17 تمنا اینكه از زمین تو بگذریم، از مزرعه و تاكستان نخواهیم گذشت، و آب از چاهها نخواهیم نوشید، بلكه از شاهراهها خواهیم رفت، و تا از حدود تو نگذشته باشیم، به طرف راست یا چپ انحراف نخواهیم كرد.»
18 ادوم وی را گفت: « از من نخواهی گذشت والاّ به مقابلۀ تو با شمشیر بیرون خواهمآمد.»
19 بنیاسرائیل در جواب وی گفتند: « از راههای عام خواهیم رفت و هرگاه من و مواشیم از آب تو بنوشیم، قیمت آن را خواهم داد، فقط بر پایهای خود میگذرم و بس.»
20 گفت: « نخواهی گذشت.» و ادوم با خلق بسیار و دست قوی به مقابلۀ ایشان بیرون آمد.
21 بدینطور ادوم راضی نشد كه اسرائیل را از حدود خود راه دهد. پس اسرائیل از طرف او رو گردانید.
22 پس تمامی جماعت بنیاسرائیل از قادش كوچ كرده، به كوه هور رسیدند.
23 و خداوند موسی و هارون را در كوه هور نزد سرحد زمین ادوم خطاب كرده، گفت:
24 « هارون به قوم خود خواهد پیوست، زیرا چونكه شما نزد آب مریبه از قول من عصیان ورزیدید، از این جهت او به زمینی كه به بنیاسرائیل دادم، داخل نخواهد شد.
25 پس هارون و پسرش العازار را برداشته، ایشان را به فراز كوه هور بیاور.
26 و لباس هارون را بیرون كرده، بر پسرش العازار بپوشان، و هارون در آنجا وفات یافته، به قوم خود خواهد پیوست.»
27 پس موسی به طوری كه خداوند او را امر فرموده بود، عمل نموده، ایشان درنظر تمامی جماعت به فراز كوه هور برآمدند.
28 و موسی لباس هارون را بیرون كرده، به پسرش العازار پوشانید. و هارون در آنجا بر قلۀ كوه وفات یافت، و موسی و العازار از كوه فرود آمدند.
29 و چون تمامی جماعت دیدند كه هارون مرد، جمیع خاندان اسرائیل برای هارون سی روز ماتم گرفتند.
1 و چون كنعانی كه ملك عَراد و در جنوب ساكن بود، شنید كه اسرائیل از راه اَتاریم میآید، با اسرائیل جنگ كرد و بعضی از ایشان را به اسیری برد.
2 و اسرائیل برای خداوند نذر كرده، گفت: « اگر این قوم را به دست من تسلیم نمایی، شهرهای ایشان را بالكلّ هلاك خواهم ساخت.»
3 پس خداوند دعای اسرائیل رامستجاب فرموده، كنعانیان را تسلیم كرد، و ایشان و شهرهای ایشان را بالكلّ هلاك ساختند. و آن مكان حُرمه نامیده شد.
4 و از كوه هور به راه بحر قُلزم كوچ كردند تا زمین ادوم را دور زنند. و دل قوم به سبب راه، تنگ شد.
5 و قوم بر خدا و موسی شكایت آورده، گفتند: « كه ما را از مصر چرا برآوردید تا در بیابان بمیریم؟ زیرا كه نان نیست و آب هم نیست! و دل ما از این خوراكِ سخیف كراهت دارد!»
6 پس خداوند ، مارهای آتشی در میان قوم فرستاده، قوم را گزیدند، و گروهی كثیر از اسرائیل مردند.
7 و قوم نزد موسی آمده، گفتند: « گناه كردهایم زیرا كه بر خداوند و بر تو شكایت آوردهایم، پس نزد خداوند دعا كن تا مارها را از ما دور كند.» و موسی بجهت قوم استغاثه نمود.
8 و خداوند به موسی گفت: « مار آتشینی بساز و آن را بر نیزهای بردار، و هر گزیده شدهای كه بر آن نظر كند، خواهد زیست.»
9 پس موسی مار برنجینی ساخته، بر سر نیزهای بلند كرد، و چنین شد كه اگر مار كسی را گزیده بود، به مجرد نگاه كردن بر آن مار برنجین، زنده میشد.
10 و بنیاسرائیل كوچ كرده، در اوبوت اردو زدند.
11 و از اوبوت كوچ كرده، در عَیی عَباریم، در بیابانی كه در مقابل موآب به طرف طلوع آفتاب است، اردو زدند.
12 و از آنجا كوچ كرده، به وادی زارَد اردو زدند.
13 و از آنجا كوچ كرده،به آن طرف اَرْنون كه در بیابان خارج از حدود اموریان میباشد اردو زدند، زیرا كه اَرْنون حد موآب در میان موآب و اموریان است.
14 از این جهت، در كتاب جنگهای خداوند گفته میشود: « واهیب در سوفه و وادیهای ارنون،
15 و رودخانه وادیهایی كه بسوی مسكن عار متوجه است، و بر حدود موآب تكیه میزند.»
16 و از آنجا به بئر كوچ كردند. این آن چاهی است كه خداوند دربارهاش به موسی گفت: « قوم را جمع كن تا به ایشان آب دهم.»
17 آنگاه اسرائیل این سرود را سراییدند: « ای چاه بجوش آی! شما برایش سرود بخوانید؛
18 « چاهی كه سروران حفره زدند، و نجبای قوم آن را كندند. به صولجان حاكم، به عصاهای خود آن را كندند.» و ایشان از بیابان تا مَتّانه كوچ كردند.
19 و از مَتّانه به نَحْلیئیل و از نَحْلیئیل به باموت.
20 و از باموت به درهای كه در صحرای موآب نزد قلۀ فِسجه كه به سوی بیابان متوجه است.
21 و اسرائیل، رسولان نزد سیحون ملك اموریان فرستاده، گفت:
22 « مرا اجازت بده تا از زمین تو بگذرم. به سوی مزرعه یا تاكستان انحراف نخواهیم ورزید، و از آب چاه نخواهیم نوشید، و به شاهراه خواهیم رفت تا از سرحد تو بگذریم.»
23 اما سیحون، اسرائیل را از حدود خود راه نداد. و سیحون تمامی قوم خود را جمع نموده، به مقابله اسرائیل به بیابان بیرون آمد. وچون به یاهَص رسید، با اسرائیل جنگ كرد.
24 و اسرائیل او را به دم شمشیر زده، زمینش را از اَرْنون تا یبّوق و تا حد بنیعَمّون به تصرف آورد، زیرا كه حد بنیعَمّون مستحكم بود.
25 و اسرائیل تمامی آن شهرها را گرفت و اسرائیل در تمامی شهرهای اموریان در حَشبون و در تمامی دهاتش ساكن شد.
26 زیرا كه حَشبون، شهر سیحون، ملك اموریان بود، و او با ملك سابق موآب جنگ كرده، تمامی زمینش را تا ارنون از دستش گرفته بود.
27 بنابراین مَثَل آورندگان میگویند: « به حشبون بیایید تا شهر سیحون بنا كرده، و استوار شود.
28 زیرا آتشی از حشبون برآمد و شعلهای از قریه سیحون. و عارِ موآب را سوزانید و صاحبان بلندیهای ارنون را.
29 وای بر تو ای موآب! ای قوم كموش، هلاك شدید! پسران خود را مثل گریزندگان تسلیم نمود، و دختران خود را به سیحون ملك اموریان به اسیری داد.
30 به ایشان تیر انداختیم. حشبون تا به دیبون هلاك شد. و آن را تا نوفَح كه نزد میدَباست ویران ساختیم.»
31 و اسرائیل در زمین اموریان اقامت كردند.
32 و موسی برای جاسوسی یعزیر فرستاد و دهات آن را گرفته، اموریان را كه در آنجا بودند، بیرون كردند.
33 پس برگشته، از راه باشان برآمدند. و عوج ملك باشان با تمامی قوم خود به مقابله ایشان از برای جنگ به اَدْرَعی بیرون آمد.
34 و خداوند بهموسی گفت: « از او مترس زیرا كه او را با تمامی قومش و زمینش به دست تو تسلیم نمودهام، و به نحوی كه با سیحون ملك اموریان كه در حشبون ساكن بود، عمل نمودی، با او نیز عمل خواهی نمود.»
35 پس او را با پسرانش و تمامی قومش زدند، به حدی كه كسی از برایش باقی نماند و زمینش را به تصرف آوردند.
1 و بنیاسرائیل كوچ كرده، در عَرَبات موآب به آنطرف اردن، در مقابل اریحا اردو زدند.
2 و چون بالاقبنصِفّور هر چه اسرائیل به اموریان كرده بودند دید،
3 موآب از قوم بسیار ترسید، زیرا كه كثیر بودند. و موآب از بنیاسرائیل مضطرب گردیدند.
4 و موآب به مشایخ مدیان گفتند: « الا´ن این گروه هر چه به اطراف ما هست خواهند لیسید، به نوعی كه گاو سبزۀ صحرا را میلیسد.» و در آن زمان بالاقبن صَفّور، ملك موآب بود.
5 پس رسولان به فَتور كه بركنار وادی است، نزد بلعامبن بَعور، به زمین پسران قوم او فرستاد تا او را طلبیده، بگویند: « اینك قومی از مصر بیرون آمدهاند و هان روی زمین را مستور میسازند، و در مقابل من مقیم میباشند.
6 پس الا´ن بیا و این قوم را برای من لعنت كن، زیرا كه از من قویترند، شاید توانایی یابم تا بر ایشان غالب آییم، و ایشان را از زمین خود بیرون كنم، زیرا میدانم هر كه را تو بركت دهی مبارك است و هر كه را لعنت نمایی، ملعون است.»
7 پس مشایخ موآب و مشایخ مدیان، مزدفالگیری را به دست گرفته، روانه شدند، و نزد بلعام رسیده، سخنان بالاق را به وی گفتند.
8 او به ایشان گفت: « این شب را در اینجا بمانید، تا چنانكه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعام ماندند.
9 و خدا نزد بلعام آمده، گفت: « این كسانی كه نزد تو هستند، كیستند؟»
10 بلعام به خدا گفت: « بالاقبنصَفّور ملك موآب نزد من فرستاده است،
11 كه اینك این قومی كه از مصر بیرون آمدهاند، روی زمین را پوشانیدهاند. الا´ن آمده، ایشان را برای من لعنت كن شاید كه توانایی یابم تا با ایشان جنگ نموده، ایشان را دور سازم.»
12 خدا به بلعام گفت: « با ایشان مرو و قوم را لعنت مكن زیرا مبارك هستند.»
13 پس بلعام بامدادان برخاسته، به سروران بالاق گفت: « به زمین خود بروید، زیرا خداوند مرا اجازت نمیدهد كه با شما بیایم.»
14 و سروران موآب برخاسته، نزد بالاق برگشته، گفتند كه « بلعام از آمدن با ما انكار نمود.»
15 و بالاق بار دیگر سروران زیاده و بزرگتر از آنان فرستاد.
16 و ایشان نزد بلعام آمده، وی را گفتند: « بالاقبنصِفّور چنین میگوید: تمنا اینكه از آمدن نزد من انكار نكنی.
17 زیرا كه البته تو را بسیار تكریم خواهم نمود، و هر آنچه به من بگویی بجا خواهم آورد، پس بیا و این قوم را برای من لعنت كن.»
18 بلعام در جواب نوكران بالاق گفت: « اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمیتوانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، كم یا زیاد به عمل آورم.
19 پس الا´ن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم كه خداوند به من دیگر چه خواهد گفت.»
20 و خدا در شب نزد بلعام آمده، وی را گفت: « اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته، همراهایشان برو، اما كلامی را كه من به تو گویم به همان عمل نما.»
21 پس بلعام بامدادان برخاسته، الاغ خود را بیاراست و همراه سروران موآب روانه شد.
22 و غضب خدا به سبب رفتن او افروخته شده، فرشتۀ خداوند در راه به مقاومت وی ایستاد، و او بر الاغ خود سوار بود، و دو نوكرش همراهش بودند.
23 و الاغ، فرشته خداوند را با شمشیر برهنه به دستش، بر سر راه ایستاده دید. پس الاغ از راه به یك سو شده، به مزرعهای رفت و بلعام الاغ را زد تا او را به راه برگرداند.
24 پس فرشته خداوند در جای گود در میان تاكستان بایستاد، و به هر دو طرفش دیوار بود.
25 و الاغ فرشتۀ خداوند را دیده، خود را به دیوار چسبانید، و پای بلعام را به دیوار فشرد. پس او را بار دیگر زد.
26 و فرشتۀ خداوند پیش رفته، در مكانی تنگ بایستاد، كه جایی بجهت برگشتن به طرف راست یا چپ نبود.
27 و چون الاغ، فرشته خداوند را دید، در زیر بلعام خوابید. و خشم بلعام افروخته شده، الاغ را به عصای خود زد.
28 آنگاه خداوند دهان الاغ را باز كرد كه بلعام را گفت: « به تو چه كردهام كه مرا این سه مرتبه زدی.
29 بلعام به الاغ گفت: « از این جهت كه تو مرا استهزا نمودی! كاش كه شمشیر در دست من میبود كه الا´ن تو را میكشتم.»
30 الاغ به بلعام گفت: « آیا من الاغ تو نیستم كه از وقتی كه مال تو شدهام تا امروز بر من سوار شدهای؟ آیا هرگز عادت میداشتم كه به اینطور با تو رفتار نمایم؟» او گفت: « نی»
31 و خداوند چشمان بلعام را باز كرد تا فرشته خداوند را دید كه با شمشیر برهنه در دستش، به سر راه ایستاده است. پس خم شده، به روی درافتاد.
32 و فرشته خداوند وی را گفت: « الاغخود را این سه مرتبه چرا زدی؟ اینك من به مقاومت تو بیرون آمدم، زیرا كه این سفر تو در نظر من از روی تمرد است.
33 و الاغ مرا دیده، این سه مرتبه از من كناره جست. و اگر از من كناره نمیجست، یقیناً الا´ن تو را میكشتم و او را زنده نگاه میداشتم.»
34 بلعام به فرشته خداوند گفت: « گناه كردم زیرا ندانستم كه تو به مقابل من در راه ایستادهای. پس الا´ن اگر در نظر تو ناپسند است برمیگردم.»
35 فرشته خداوند به بلعام گفت: « همراه این اشخاص برو لیكن سخنی را كه من به تو گویم، همان را فقط بگو». پس بلعام همراه سروران بالاق رفت.
36 و چون بالاق شنید كه بلعام آمده است، به استقبال وی تا شهر موآب كه برحد اَرْنون و بر اقصای حدود وی بود، بیرون آمد.
37 و بالاق به بلعام گفت: « آیا برای طلبیدن تو نزد تو نفرستادم؟ پس چرا نزد من نیامدی، آیا حقیقتاً قادر نیستم كه تو را به عزت رسانم؟»
38 بلعام به بالاق گفت: « اینك نزد تو آمدهام. آیا الا´ن هیچ قدرتی دارم كه چیزی بگویم؟ آنچه خدا به دهانم میگذارد، همان را خواهم گفت.»
39 پس بلعام همراه بالاق رفته، به قریت حصوت رسیدند.
40 و بالاق گاوان و گوسفندان ذبح كرده، نزد بلعام و سرورانی كه با وی بودند، فرستاد.
41 و بامدادان بالاق بلعام را برداشته، او را به بلندیهای بعل آورد، تا از آنجا اقصای قوم خود را ملاحظه كند.
1 و بلعام به بالاق گفت: « در اینجا برای منهفت مذبح بساز، و هفت گاو و هفت قوچ در اینجا برایم حاضر كن.»
2 و بالاق به نحوی كه بلعام گفته بود به عمل آورد، و بالاق و بلعام، گاوی و قوچی بر هر مذبح گذرانیدند.
3 و بلعام به بالاق گفت: « نزد قربانی سوختنی خود بایست، تامن بروم؛ شاید خداوند برای ملاقات من بیاید، و هر چه او به من نشان دهد آن را به تو باز خواهم گفت.» پس به تلی برآمد.
4 و خدا بلعام را ملاقات كرد؛ و او وی را گفت: « هفت مذبح برپا داشتم و گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی كردم.»
5 خداوند سخنی به دهان بلعام گذاشته، گفت: « نزد بالاق برگشته چنین بگو.»
6 پس نزد او برگشت، و اینك او با جمیع سروران موآب نزد قربانی سوختنی خود ایستاده بود.
7 و مَثَل خود را آورده، گفت: « بالاق ملك موآب مرا از ارام از كوههای مشرق آورد، كه بیا یعقوب را برای من لعنت كن، و بیا اسرائیل را نفرین نما.
8 چگونه لعنت كنم آن را كه خدا لعنت نكرده است؟ و چگونه نفرین نمایم آن را كه خداوند نفرین ننموده است؟
9 زیرا از سر صخرهها او را میبینم. و از كوهها او را مشاهده مینمایم. اینك قومی است كه به تنهایی ساكن میشود، و در میان امتها حساب نخواهد شد.
10 كیست كه غبار یعقوب را تواند شمرد یا ربع اسرائیل را حساب نماید؟ كاش كه من به وفات عادلان بمیرم و عاقبت من مثل عاقبت ایشان باشد.»
11 پس بالاق به بلعام گفت: « به من چه كردی؟ تو را آوردم تا دشمنانم را لعنت كنی، و هان بركت تمام دادی!»
12 او در جواب گفت: « آیا نمیباید باحذر باشم تا آنچه را كه خداوند به دهانم گذارد بگویم؟»
13 بالاق وی را گفت: « بیا الا´ن همراه من به جای دیگر كه از آنجا ایشان را توانی دید. فقط اقصای ایشان را خواهی دید، و جمیع ایشان را نخواهی دید؛ و از آنجا ایشان را برای من لعنت كن.»
14 پس او را به صحرای صوفیم، نزد قلۀفِسجَه برد و هفت مذبح بنا نموده، گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی كرد.
15 و او به بالاق گفت: « نزد قربانی سوختنی خود، اینجا بایست تا من در آنجا ( خداوند را) ملاقات نمایم.»
16 و خداوند بلعام را ملاقات نموده، و سخنی در زبانش گذاشته، گفت: « نزد بالاق برگشته، چنین بگو.»
17 پس نزد وی آمد، و اینك نزد قربانی سوختنی خود با سروران موآب ایستاده بود. و بالاق از او پرسید كه « خداوند چه گفت؟»
18 آنگاه مَثَل خود را آورده، گفت: « ای بالاق برخیز و بشنو، و ای پسر صِفّور مرا گوش بگیر.
19 خدا انسان نیست كه دروغ بگوید. و از بنیآدم نیست كه به اراده خود تغییر بدهد. آیا او سخنی گفته باشد و نكند؟ یا چیزی فرموده باشد و استوار ننماید؟
20 اینك مأمور شدهام كه بركت بدهم. و او بركت داده است و آن را رد نمیتوانم نمود.
21 او گناهی در یعقوب ندیده، و خطایی در اسرائیل مشاهده ننموده است. یهوه خدای او با وی است. و نعرۀ پادشاه در میان ایشان است.
22 خدا ایشان را از مصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است.
23 به درستی كه بر یعقوب افسون نیست و بر اسرائیل فالگیری نی. دربارۀ یعقوب و دربارۀ اسرائیل در وقتش گفته خواهد شد، كه خدا چه كرده است.
24 اینك قوم مثل شیر ماده خواهند برخاست. و مثل شیر نر خویشتن را خواهند برانگیخت، و تا شكار را نخورد، و خون كشتگان را ننوشد، نخواهد خوابید.»
25 بالاق به بلعام گفت: « نه ایشان را لعنت كن و نه بركت ده.»
26 بلعام در جواب بالاق گفت: « آیا تو را نگفتم كه هر آنچه خداوند به من گوید، آن راباید بكنم؟»
27 بالاق به بلعام گفت: « بیا تا تو را به جای دیگر ببرم، شاید در نظر خدا پسند آید كه ایشان را برای من از آنجا لعنت نمایی.»
28 پس بالاق بلعام را بر قلۀ فغور كه مشرف بر بیابان است، برد.
29 بلعام به بالاق گفت: « در اینجا برای من هفت مذبح بساز و هفت گاو و هفت قوچ از برایم در اینجا حاضر كن.»
30 و بالاق به طوری كه بلعام گفته بود، عمل نموده، گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی كرد.
1 و چون بلعام دید كه اسرائیل را بركت دادن به نظر خداوند پسند میآید، مثل دفعههای پیش برای طلبیدن افسون نرفت، بلكه به سوی صحرا توجه نمود.
2 و بلعام چشمان خود را بلند كرده، اسرائیل را دید كه موافق اسباط خود ساكن میبودند. و روح خدا بر او نازل شد.
3 پس مَثَل خود را آورده، گفت: « وحی بلعامبن بعور. وحی آن مردی كه چشمانش باز شد.
4 وحی آن كسی كه سخنان خدا را شنید و رؤیای قادر مطلق را مشاهده نمود. آنكه بیفتاد و چشمان او گشاده گردید.
5 چه زیباست خیمههای تو ای یعقوب! و مسكنهای تو ای اسرائیل!
6 مثل وادیهای كشیده شده، مثل باغها بر كنار رودخانه، مثل درختان عود كه خداوند غرس نموده باشد، و مثل سروهای آزاد نزد جویهای آب.
7 آب از دلوهایش ریخته خواهد شد. و بذر او در آبهای بسیار خواهد بود. و پادشاه او از اَجاج بلندتر، و مملكت او برافراشته خواهد شد.
8 خدا او را از مصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است. امتهای دشمنان خود را خواهد بلعید واستخوانهای ایشان را خواهد شكست و ایشان را به تیرهای خود خواهد دوخت.
9 مثل شیر نر خود را جمع كرده، خوابید. و مثل شیر ماده كیست كه او را برانگیزاند؟ مبارك باد هر كه تو را بركت دهد. و ملعون باد هر كه تو را لعنت نماید!»
10 پس خشم بالاق بر بلعام افروخته شده، هر دو دست خود را بر هم زد و بالاق به بلعام گفت: « تو را خواندم تا دشمنانم را لعنت كنی و اینك این سه مرتبه ایشان را بركت تمام دادی.
11 پس الا´ن به جای خود فرار كن! گفتم كه تو را احترام تمام نمایم. همانا خداوند تو را از احترام باز داشته است.»
12 بلعام به بالاق گفت: « آیا به رسولانی كه نزد من فرستاده بودی نیز نگفتم
13 كه اگر بالاق خانۀ خود را پر از نقره و طلا به من بدهد، نمیتوانم از فرمان خداوند تجاوز نموده، از دل خود نیك یا بد بكنم بلكه آنچه خداوند به من گوید آن را خواهم گفت؟
14 و الا´ن اینك نزد قوم خود میروم. بیا تا تو را اعلام نمایم كه این قوم با قوم تو در ایام آخر چه خواهند كرد.»
15 پس مَثَل خود را آورده، گفت: « وحی بلعامبن بعور. وحی آن مردی كه چشمانش باز شد.
16 وحی آن كسی كه سخنان خدا را شنید و معرفت حضرت اعلی را دانست و رؤیای قادر مطلق را مشاهده نمود. آنكه بیفتاد و چشمان او گشوده گردید.
17 او را خواهم دید لیكن نه الا´ن. او را مشاهده خواهم نمود اما نزدیك نی. ستارهای از یعقوب طلوع خواهد كرد و عصایی از اسرائیل خواهد برخاست و اطراف موآب را خواهد شكست. و جمیع ابنای فتنه را هلاك خواهد ساخت.
18 و ادوم مُلك او خواهد شد و دشمنانش (اهل) سعیر، مملوك او خواهند گردید. و اسرائیل به شجاعت عمل خواهد نمود.
19 و كسی كه از یعقوب ظاهر میشود، سلطنت خواهد نمود. و بقیه اهل شهر را هلاك خواهد ساخت.»
20 و به عمالقه نظر انداخته، مَثَل خود را آورده، گفت: « عمالیق اولِ امتها بود، اما آخر او منتهی به هلاكت است.»
21 و بر قینیان نظر انداخته، مَثَل خود را آورد و گفت: « مسكن تو مستحكم و آشیانه تو بر صخره نهاده (شده است).
22 لیكن قاین تباه خواهد شد، تا وقتی كه آشور تو را به اسیری ببرد.»
23 پس مَثَل خود را آورده، گفت: « وای! چون خدا این را میكند، كیست كه زنده بماند؟
24 و كشتیها از جانب كِتّیم آمده، آشور را ذلیل خواهند ساخت، و عابر را ذلیل خواهند گردانید، و او نیز به هلاكت خواهد رسید.»
25 و بلعام برخاسته، روانه شده، به جای خود رفت و بالاق نیز راه خود را پیش گرفت.
1 و اسرائیل در شِطّیم اقامت نمودند، و قوم با دختران موآب زنا كردن گرفتند
2 زیرا كه ایشان قوم را به قربانیهای خدایان خود دعوت نمودند. پس قوم میخوردند و به خدایان ایشان سجده مینمودند.
3 و اسرائیل به بعل فغور ملحق شدند، و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شد.
4 و خداوند به موسی گفت كه: « تمامی رؤسای قوم را گرفته، ایشان را برای خداوند پیش آفتاب به دار بكش، تا شدت خشم خداوند از اسرائیل برگردد.»
5 و موسی به داوران اسرائیل گفت كه « هر یكی از شما كسان خود را كه به بعل فغور ملحق شدند، بكشید.»
6 و اینك مردی از بنیاسرائیل آمده، زنمدیانیای را در نظر موسی و در نظر تمامی جماعت بنیاسرائیل نزد برادران خود آورد، و ایشان به دروازۀ خیمه اجتماع گریه میكردند.
7 و چون فینحاس بنالعازار بنهارون كاهن، این را دید، از میان جماعت برخاسته، نیزهای به دست خود گرفت،
8 و از عقب آن مرد اسرائیلی به قُبّه داخل شده، هر دوی ایشان را یعنی آن مرد اسرائیلی و زن را به شكمش فرو برد، و وبا از بنیاسرائیل رفع شد.
9 و آنانی كه از وبا مردند، بیست و چهار هزار نفر بودند.
10 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
11 « فینحاس بنالعازار بنهارون كاهن، غضب مرا از بنیاسرائیل برگردانید، چونكه باغیرت من در میان ایشان غیور شد، تا بنیاسرائیل را در غیرت خود هلاك نسازم.
12 لهذا بگو اینك عهد سلامتی خود را به او میبخشم.
13 و برای او و برای ذُریتش بعد از او این عهد كهانت جاودانی خواهد بود، زیرا كه برای خدای خود غیور شد، و بجهت بنیاسرائیل كفاره نمود.»
14 و اسم آن مرد اسرائیلی مقتول كه با زن مدیانی كشته گردید، زِمری ابنسالو رئیس خاندان آبای سبط شمعون بود.
15 و اسم زن مدیانی كه كشته شد، كُزبی دختر صور بود و او رئیس قوم خاندان آبا در مدیان بود.
16 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
17 « مدیانیان را ذلیل ساخته، مغلوب سازید.
18 زیرا كه ایشان شما را به مكاید خود ذلیل ساختند، چونكه شما را در واقعه فغور و در امر خواهر خود كُزبی، دختر رئیس مدیان، كه در روز وبا در واقعه فغور كشته شد، فریب دادند.»
1 و بعد از وبا، خداوند موسی و العازار بنهارون كاهن را خطاب كرده، گفت:
2 « شمارۀ تمامی جماعت بنیاسرائیل را برحسب خاندان آبای ایشان، از بیست ساله و بالاتر، یعنی جمیع كسانی را كه از اسرائیل به جنگ بیرون میروند، بگیرید.»
3 پس موسی و العازارِ كاهن ایشان را در عَرَباتِ موآب، نزد اردن در مقابل اریحا خطاب كرده، گفتند:
4 « قوم را از بیست ساله و بالاتر بشمارید، چنانكه خداوند موسی و بنیاسرائیل را كه از زمین مصر بیرون آمدند، امر فرموده بود.»
5 رؤبین نخستزاده اسرائیل: بنیرؤبین: از حَنوك، قبیله حَنوكیان. و از فَلّو، قبیله فَلّوئیان.
6 و از حصرون، قبیله حصرونیان. و از كَرَمی، قبیله كَرَمیان.
7 اینانند قبایل رؤبینیان و شمردهشدگان ایشان، چهل و سه هزار و هفتصد و سی نفر بودند.
8 و بنیفَلّو: اَلیآب.
9 و بنیاَلیآب: نموئیل و داتان و ابیرام. اینانند داتان و ابیرام كه خواندهشدگان جماعت بوده، با موسی و هارون در جمعیت قورح مخاصمه كردند، چون با خداوند مخاصمه نمودند،
10 و زمین دهان خود را گشوده، ایشان را با قورح فرو برد، هنگامی كه آن گروه مردند و آتش، آن دویست و پنجاه نفر را سوزانیده، عبرت گشتند.
11 لكن پسران قورح نمردند.
12 و بنیشمعون برحسب قبایل ایشان: از نَمُوئیل، قبیله نموئیلیان و از یامین، قبیلۀ یامینیان و از یاكین، قبیلۀ یاكینیان.
13 و از زارَح قبیلۀ زارَحیان و از شاؤل قبیلۀ شاؤلیان.
14 اینانند قبایل شمعونیان: بیست و دو هزار و دویست نفر.
15 و بنیجاد برحسب قبایل ایشان: از صَفون قبیلۀ صفونیان و از حَجّی قبیلۀ حَجّیان و از شونی قبیلۀ شونیان.
16 و از اُزنی قبیله ازنیان و از عیری، قبیله عیریان.
17 و از اَرود قبیله اَرودیان و از اَرْئیلی قبیله اَرئیلیان.
18 اینانند قبایل بنیجاد برحسب شمارۀ ایشان، چهل هزار و پانصد نفر.
19 و بنییهودا عیر و اونان. و عیر و اونان در زمین كنعان مردند.
20 و بنییهودا برحسب قبایل ایشان اینانند: از شِیلَه قبیلۀ شِیلَئیان و از فارَص قبیلۀ فارصیان و از زارَح قبیلۀ زارَحیان.
21 و بنیفارص اینانند: از حصرون قبیله حصرونیان و از حامول قبیلۀ حامولیان.
22 اینانند قبایل یهودا برحسب شمردهشدگان ایشان، هفتاد و شش هزار و پانصد نفر.
23 و بنییسّاكار برحسب قبایل ایشان: از تولَع قبیلۀ تولعیان و از فُوَّه قبیله فُوَّئیان.
24 و از یاشوب قبیلۀ یاشوبیان و از شِمرون قبیلۀ شمرونیان.
25 اینانند قبایل یسّاكار برحسب شمردهشدگان ایشان، شصت و چهار هزار و سیصد نفر.
26 و بنیزبولون برحسب قبایل ایشان: از سارَد قبیلۀ سارَدیان و از ایلون قبیلۀ ایلونیان و از یحلیئیل قبیلۀ یحلیئیلیان.
27 اینانند قبایل زبولونیان برحسب شمردهشدگان ایشان، شصت هزار و پانصد نفر.
28 و بنییوسف برحسب قبایل ایشان: مَنَسّی و افرایم.
29 و بنیمَنَسّی: از ماكیر قبیلۀ ماكیریان و ماكیر جلعاد را آورد و از جلعاد قبیلۀ جلعادیان.
30 اینانند بنیجلعاد: از ایعَزَر قبیلۀ ایعزریان، از حالَق قبیلۀ حالقیان.
31 از اَسْرِیئیل قبیلۀ اَسْرِیئیلیان، از شكیم قبیلۀ شكیمیان.
32 از شَمیداع قبیلۀ شمیداعیان و از حافَر قبیلۀ حافریان.
33 و صَلُفحاد بنحافر را پسری نبود لیكن دختران داشت و نامهای دختران صلحفادمَحلَه و نوعه و حُجلَه و ملكه و تِرصَه.
34 اینانند قبایل مَنَسّی و شمردهشدگان ایشان، پنجاه و دوهزار و هفتصد نفر بودند.
35 و اینانند بنی افرایم برحسب قبایل ایشان: از شوتالح قبیله شوتالحیان و از باكَر قبیلۀ باكریان و از تاحَن قبیلۀ تاحنیان.
36 و بنیشوتالح اینانند: از عیران قبیلۀ عیرانیان.
37 اینانند قبایل بنیافرایم برحسب شمردهشدگان ایشان، سی و دو هزار و پانصد نفر. و بنییوسف برحسب قبایل ایشان اینانند.
38 و بنیبنیامین برحسب قبایل ایشان: از بالع قبیلۀ بالعیان از اَشبیل قبیلۀ اَشبیلیان و از اَحیرام قبیلۀ اَحیرامیان.
39 از شَفوفام قبیلۀ شفوفامیان از حوفام قبیلۀ حوفامیان.
40 و بنیبالع: اَرْد و نعمان. از اَرْدْ قبیله اَردیان و از نعمان قبیلۀ نعمانیان.
41 اینانند بنیبنیامین برحسب قبایل ایشان و شمردهشدگان ایشان، چهل و پنجهزار و ششصد نفر بودند.
42 اینانند بنیدان برحسب قبایل ایشان: از شوحام قبیلۀ شوحامیان. اینانند قبایل دان برحسب قبایل ایشان.
43 جمیع قبایل شوحامیان برحسب شمردهشدگان ایشان، شصت و چهارهزار و چهارصد نفر بودند.
44 اینانند بنیاشیر برحسب قبایل ایشان: از یمنه قبیلۀ یمنَئیان، از یشْوِی قبیلۀ یشویان، از بَرِیعَه قبیلۀ بَرِیعئیان،
45 از بنیبَریعَه، از حابر قبیله حابریان، از ملكیئیل قبیلۀ ملكیئیلیان.
46 و نام دختر اَشیر، ساره بود.
47 اینانند قبایل بنیاشیر برحسب شمردهشدگان ایشان، پنجاه و سههزار و چهارصد نفر.
48 اینانند بنینفتالی برحسب قبایل ایشان: از یاحَصْئیل، قبیله یاحَصْئیلیان، از جونی قبیلۀجونیان.
49 از یصَر قبیلۀ یصریان از شِلّیم قبیلۀ شلیمیان.
50 اینانند قبایل نفتالی برحسب قبایل ایشان و شمردهشدگان ایشان، چهل و پنجهزار و چهارصد نفر بودند.
51 اینانند شمردهشدگان بنیاسرائیل: ششصد و یكهزار و هفتصد و سی نفر.
52 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
53 « برای اینان برحسب شمارۀ نامها، زمین برای ملكیت تقسیم بشود.
54 برای كثیر، نصیب او را زیاده كن و برای قلیل، نصیب او را كم نما، به هر كس برحسب شمردهشدگان او نصیبش داده شود.
55 لیكن زمین به قرعه تقسیم شود، و برحسب نامهای اسباط آبای خود در آن تصرف نمایند.
56 موافق قرعه، ملك ایشان در میان كثیر و قلیل تقسیم شود.»
57 و اینانند شمردهشدگان لاوی برحسب قبایل ایشان: از جرشون قبیلۀ جرشونیان، از قهات قبیلۀ قهاتیان، از مَراری قبیلۀ مراریان.
58 اینانند قبایل لاویان: قبیلۀ لِبنیان و قبیلۀ حبرونیان و قبیلۀ مَحلیان و قبیلۀ موشیان و قبیلۀ قورَحیان. اما قَهات، عمرام را آورد.
59 و نام زن عمرام، یوكابد بود، دختر لاوی كه برای لاوی در مصر زاییده شد و او برای عمرام، هارون و موسی و خواهر ایشان مریم را زایید.
60 و برای هارون ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار زاییده شدند.
61 و ناداب و ابیهو چون آتش غریبی به حضور خداوند گذرانیده بودند، مردند.
62 و شمردهشدگان ایشان یعنی همۀ ذكوران از یك ماهه و بالاتر، بیست و سههزار نفر بودند زیرا كهایشان در میان بنیاسرائیل شمرده نشدند، چونكه نصیبی در میان بنیاسرائیل به ایشان داده نشد.
63 اینانند آنانی كه موسی و العازارِ كاهن شمردند، وقتی كه بنیاسرائیل را در عَرَبات موآب نزد اردن در مقابل اریحا شمردند.
64 و در میان ایشان كسی نبود از آنانی كه موسی و هارون كاهن، شمرده بودند وقتی كه بنیاسرائیل را در بیابان سینا شمردند.
65 زیرا خداوند دربارۀ ایشان گفته بود كه البته در بیابان خواهند مرد، پس از آنها یك مرد سوای كالیب بنیفُنّه و یوشع بن نون باقی نماند.
1 و دختران صَلُفْحاد بنحافر بنجلعاد بنماكیر بن مَنَسّی، كه از قبایل مَنَسّی ابنیوسف بود نزدیك آمدند، و اینهاست نامهای دخترانش: مَحَله و نوعه و حجله و مِلكَه و تِرصَه.
2 و به حضور موسی و العازار كاهن، و به حضور سروران و تمامی جماعت نزد در خیمه اجتماع ایستاده، گفتند:
3 « پدر ما در بیابان مرد و او از آن گروه نبود كه در جمعیت قورح به ضد خداوند همداستان شدند، بلكه در گناه خود مرد و پسری نداشت.
4 پس چرا نام پدر ما از این جهت كه پسری ندارد از میان قبیلهاش محو شود؟ لهذا ما را در میان برادران پدر ما نصیبی بده.»
5 پس موسی دعوی ایشان را به حضور خداوند آورد.
6 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
7 « دختران صَلُفْحاد راست میگویند. البته در میان برادران پدر ایشان ملكموروثی به ایشان بده، و نصیب پدر ایشان را به ایشان انتقال نما.
8 و بنیاسرائیل را خطاب كرده، بگو: اگر كسی بمیرد و پسری نداشته باشد، ملك او را به دخترش انتقال نمایید.
9 و اگر او را دختری نباشد، ملك او را به برادرانش بدهید.
10 و اگر او را برادری نباشد، ملك او را به برادران پدرش بدهید.
11 و اگر پدر او را برادری نباشد، ملك او را به هر كس از قبیلهاش كه خویش نزدیكتر او باشد بدهید، تا مالك آن بشود. پس این برای بنیاسرائیل فریضۀ شرعی باشد، چنانكه خداوند به موسی امر فرموده بود.»
12 و خداوند به موسی گفت: « به این كوه عَباریم برآی و زمینی را كه به بنیاسرائیل دادهام، ببین.
13 و چون آن را دیدی تو نیز به قوم خود ملحق خواهی شد، چنانكه برادرت هارون ملحق شد.
14 زیرا كه در بیابان صین وقتی كه جماعت مخاصمه نمودند، شما از قول من عصیان ورزیدید، و مرا نزد آب در نظر ایشان تقدیس ننمودید.» این است آب مریبۀ قادش، در بیابان صین.
15 و موسی به خداوند عرض كرده، گفت:
16 « ملتمس اینكه یهوه خدای ارواح تمامی بشر، كسی را بر این جماعت بگمارد
17 كه پیش روی ایشان بیرون رود، و پیش روی ایشان داخل شود، و ایشان را بیرون بَرَد و ایشان را درآورد، تا جماعت خداوند مثل گوسفندان بیشبان نباشند.»
18 و خداوند به موسی گفت: « یوشع بننون را كه مردی صاحب روح است گرفته،دست خود را بر او بگذار.
19 و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته، در نظر ایشان به وی وصیت نما.
20 و از عزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنیاسرائیل او را اطاعت نمایند.
21 و او به حضور العازار كاهن بایستد تا از برای او به حكم اوریم به حضور خداوند سؤال نماید، و به فرمان وی، او و تمامی بنیاسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند، و به فرمان وی داخل شوند.»
22 پس موسی به نوعی كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده، یوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت.
23 و دستهای خود را بر او گذاشته، او را به طوری كه خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود.
1 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
2 « بنیاسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: مراقب باشید تا هدیۀ طعام مرا از قربانیهای آتشین عطر خوشبوی من در موسمش نزد من بگذرانید.
3 و ایشان را بگو قربانی آتشین را كه نزد خداوند بگذرانید، این است: دو برۀ نرینه یك سالۀ بیعیب، هر روز بجهت قربانی سوختنی دائمی.
4 یك بره را در صبح قربانی كن و برۀ دیگر را در عصر قربانی كن.
5 و یك عشر ایفۀ آرد نرم مخلوط شده با یك ربع هین روغن زلال برای هدیۀ آردی.
6 این است قربانی سوختنی دائمی كه در كوه سینا بجهت عطر خوشبو و قربانیآتشین خداوند معین شد.
7 و هدیۀ ریختنی آن یك ربع هین بجهت هر برهای باشد، این هدیۀ ریختنی مسكرات را برای خداوند در قدس بریز.
8 و برۀ دیگر را در عصر قربانی كن، مثل هدیۀ آردی صبح و مثل هدیۀ ریختنی آن بگذران تا قربانی آتشین و عطر خوشبو برای خداوند باشد.
9 « و در روز سَبَّت دو برۀ یك سالۀ بیعیب، و دو عشر ایفۀ آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیۀ آردی با هدیۀ ریختنی آن.
10 این است قربانی سوختنی هر روز سَبَّت سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیۀ ریختنی آن.
11 « و در اول ماههای خود قربانی سوختنی برای خداوند بگذرانید، دو گاو جوان و یك قوچ و هفت برۀ نرینه یك ساله بیعیب.
12 و سه عشر ایفۀ آرد نرم سرشته شده با روغن بجهت هدیۀ آردی برای هر گاو، و دو عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیه آردی برای هر قوچ.
13 و یك عشر آرد نرم سرشته شده با روغن، بجهت هدیۀ آردی برای هر بره، تا قربانی سوختنی، عطر خوشبو و هدیۀ آتشین برای خداوند باشد.
14 و هدایای ریختنی آنها نصف هین شراب برای هر گاو، و ثلث هین برای هر قوچ، و ربع هین برای هر بره باشد. این است قربانی سوختنی هر ماه از ماههای سال.
15 و یك بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی، با هدیۀ ریختنی آن برای خداوند قربانی بشود.
16 « و در روز چهاردهم ماه اول، فِصَح خداونداست.
17 و در روز پانزدهم این ماه، عید است كه هفت روز نان فطیر خورده شود.
18 در روز اول، مَحفِل مقدس است كه هیچ كار خدمت در آن نكنید.
19 و بجهت هدیۀ آتشین و قربانی سوختنی برای خداوند ، دو گاو جوان و یك قوچ و هفت برۀ نرینه یك ساله قربانی كنید، اینها برای شما بیعیب باشد.
20 و بجهت هدیۀ آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شدۀ با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ بگذرانید.
21 و یك عشر برای هر بره، از آن هفت بره بگذران.
22 و یك بز نر بجهت قربانی گناه تا برای شما كفاره شود.
23 اینها را سوای قربانی سوختنی صبح كه قربانی سوختنی دائمی است، بگذرانید.
24 به اینطور هر روز از آن هفت روز، طعامِ هدیۀ آتشین، عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، و این سوای قربانی سوختنی دائمی گذرانیده شود، با هدیۀ ریختنی آن.
25 و در روز هفتم، برای شما محفل مقدس باشد. هیچ كار خدمت در آن نكنید.
26 « و در روز نوبرها چون هدیۀ آردی تازه در عید هفتههای خود برای خداوند بگذرانید، محفل مقدس برای شما باشد و هیچ كار خدمت در آن مكنید.
27 و بجهت قربانی سوختنی برای عطر خوشبوی خداوند دو گاو جوان و یك قوچ و هفت برۀ نرینه یك ساله قربانی كنید.
28 و هدیه آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ.
29 و یك عشر برای هر بره، از آن هفت بره.
30 و یك بز نر تابرای شما كفاره شود.
31 اینها را با هدیه آردی آنها و هدایای ریختنی آنها سوای قربانی سوختنی دائمی بگذرانید و برای شما بیعیب باشد.
1 « و در روز اول ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد؛ در آن هیچ كار خدمت مكنید و برای شما روز نواختن كَرِنّا باشد.
2 و قربانی سوختنی بجهت عطر خوشبوی خداوند بگذرانید، یك گاو جوان و یك قوچ، و هفت برۀ نرینۀ یك سالۀ بیعیب.
3 و هدیۀ آردی آنها، سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ.
4 و یك عشر برای هر بره، از آن هفت بره.
5 و یك بز نر بجهت قربانی گناه تا برای شما كفاره شود.
6 سوای قربانی سوختنی اول ماه و هدیۀ آردیاش، و قربانی سوختنی دائمی با هدیۀ آردیاش، با هدایای ریختنی آنها برحسب قانون آنها تا عطر خوشبو و هدیۀ آتشین خداوند باشد.
7 « و در روز دهم این ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد. جانهای خود را ذلیل سازید و هیچ كار مكنید.
8 و قربانی سوختنی عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، یك گاو جوان و یك قوچ و هفت برۀ نرینۀ یك ساله كه برای شما بیعیب باشند.
9 و هدیۀ آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو، و دو عشر برای هر قوچ.
10 و یك عشر برای هر بره، از آن هفتبره.
11 و یك بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی گناه كفارهای و قربانی سوختنی دائمی با هدیۀ آردیاش و هدایای ریختنی آنها.
12 « و در روز پانزدهم ماه هفتم، محفل مقدس برای شما باشد، هیچ كار خدمت مكنید و هفت روز برای خداوند عید نگاه دارید.
13 و قربانی سوختنی هدیۀ آتشین عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید. سیزده گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك ساله كه برای شما بیعیب باشند.
14 و بجهت هدیۀ آردی آنها سه عشر آرد نرم سرشته شده با روغن برای هر گاو از آن سیزده گاو، و دو عشر برای هر قوچ از آن دو قوچ.
15 و یك عشر برای هر بره از آن چهارده بره.
16 و یك بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی، با هدیۀ آردی و هدیۀ ریختنی آن.
17 « و در روز دوم، دوازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك سالۀ بیعیب.
18 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شمارۀ آنها برحسب قانون.
19 و یك بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیۀ آردیاش، و هدایای ریختنی آنها.
20 « و در روز سوم، یازده گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك ساله بیعیب.
21 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شماره آنها برحسب قانون.
22 و یك بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی با هدیۀ آردیاش و هدیۀریختنی آن.
23 « و در روز چهارم ده گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك ساله بیعیب.
24 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شماره آنها برحسب قانون.
25 و یك بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی، و هدیۀ آردیاش و هدیۀ ریختنی آن.
26 « و در روز پنجم، نه گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینه یك ساله بیعیب.
27 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شمارۀ آنها برحسب قانون.
28 و یك بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیۀ آردیاش و هدیۀ ریختنی آن.
29 « و در روز ششم، هشت گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك سالۀ بیعیب.
30 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شماره آنها برحسب قانون.
31 و یك بز نر بجهت قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیۀ آردیاش و هدایای ریختنی آن.
32 « و در روز هفتم، هفت گاو جوان و دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یك ساله بیعیب.
33 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاوها و قوچها و برهها به شمارۀ آنها برحسب قانون.
34 و یك بز نر بجهت قربانی گناه، سوای قربانی سوختنی دائمی و هدیۀ آردیاش و هدیۀ ریختنی آن.
35 « و در روز هشتم، برای شما جشن مقدسباشد؛ هیچ كار خدمت مكنید.
36 و قربانی سوختنی هدیۀ آتشین عطر خوشبو برای خداوند بگذرانید، یك گاو جوان و یك قوچ و هفت برۀ نرینۀ یك سالۀ بیعیب.
37 و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها برای گاو و قوچ و برهها به شماره آنها برحسب قانون.
38 و یك بز نر برای قربانی گناه سوای قربانی سوختنی دائمی، با هدیۀ آردیاش و هدیۀ ریختنی آن.
39 « اینها را شما در موسمهای خود برای خداوند بگذرانید، سوای نذرها و نوافل خود برای قربانیهای سوختنی و هدایای آردی و هدایای ریختنی و ذبایح سلامتی خود.»
40 پس برحسب هر آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، موسی بنیاسرائیل را اعلام نمود.
1 و موسی سروران اسباط بنیاسرائیل را خطاب كرده، گفت: « این است كاری كه خداوند امر فرموده است:
2 چون شخصی برای خداوند نذر كند یا قَسَم خورد تا جان خود را به تكلیفی الزام نماید، پس كلام خود را باطل نسازد، بلكه برحسب هر آنچه از دهانش برآمد، عمل نماید.
3 « و اما چون زن برای خداوند نذر كرده، خود را در خانۀ پدرش در جوانیاش به تكلیفی الزام نماید،
4 و پدرش نذر او و تكلیفی كه خود را بر آن الزام نموده، شنیده باشد، و پدرش دربارۀ او ساكت باشد، آنگاه تمامی نذرهایش استوار، و هر تكلیفی كه خود را به آن الزام نموده باشد، قایمخواهد بود.
5 اما اگر پدرش در روزی كه شنید او را منع كرد، آنگاه هیچ كدام از نذرهایش و از تكالیفش كه خود را به آن الزام نموده باشد، استوار نخواهد بود و از این جهت كه پدرش او را منع نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید.
6 « و اگر به شوهری داده شود، و نذرهای او یا سخنی كه از لبهایش جسته، و جان خود را به آن الزام نموده، بر او باشد،
7 و شوهرش شنید و در روز شنیدنش به وی هیچ نگفت، آنگاه نذرهایش استوار خواهد ماند. و تكلیفهایی كه خویشتن را به آنها الزام نموده است، قایم خواهند ماند.
8 لیكن اگر شوهرش در روزی كه آن را شنید، او را منع نماید، و نذری را كه بر او است یا سخنی را كه از لبهایش جسته، و خویشتن را به آن الزام نموده باشد، باطل سازد، پس خداوند او را خواهد آمرزید.
9 اما نذر زن بیوه یا مطلقه، در هر چه خود را به آن الزام نموده باشد، بر وی استوار خواهد ماند.
10 و اما اگر زنی در خانۀ شوهرش نذر كند، یا خویشتن را با قسم به تكلیفی الزام نماید،
11 و شوهرش بشنود و او را هیچ نگوید و منع ننماید، پس تمامی نذرهایش استوار، و هر تكلیفی كه خویشتن را به آن الزام نموده باشد، قایم خواهد بود.
12 و اما اگر شوهرش در روزی كه بشنود، آنها را باطل سازد، پس هر چه از لبهایش درآمده باشد دربارۀ نذرهایش یا تكالیف خود، استوار نخواهد ماند. و چونكه شوهرش آن را باطل نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید.
13 هر نذری و هر قسم الزامی را برای ذلیل ساختن جان خود، شوهرش آن را استوار نماید، و شوهرش آن را باطل سازد.
14 اما اگر شوهرش روز به روز به او هیچ نگوید، پس همۀ نذرهایش و همۀ تكالیفش را كه بر وی باشداستوار نموده باشد، چونكه در روزی كه شنید به وی هیچ نگفت، پس آنها را استوار نموده است.
15 و اگر بعد از شنیدن، آنها را باطل نمود، پس او گناه وی را متحمل خواهد بود.»
16 این است فرایضی كه خداوند به موسی امر فرمود، در میان مرد و زنش و در میان پدر و دخترش، در زمان جوانی او در خانه پدر وی.
1 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
2 « انتقام بنیاسرائیل را از مدیانیان بگیر، و بعد از آن به قوم خود ملحق خواهی شد.»
3 پس موسی قوم را مخاطب ساخته، گفت: « از میان خود مردان برای جنگ مهیا سازید تا به مقابلۀ مدیان برآیند، و انتقام خداوند را از مدیان بكشند.
4 هزار نفر از هر سبط از جمیع اسباط اسرائیل برای جنگ بفرستید.»
5 پس از هزارههای اسرائیل، از هر سبط یك هزار، یعنی دوازده هزار نفر مهیا شدۀ برای جنگ منتخب شدند.
6 و موسی ایشان را هزار نفر از هر سبط به جنگ فرستاد، ایشان را با فینحاس بن العازار كاهن و اسباب قدس و كَرِنّاها برای نواختن در دستش به جنگ فرستاد.
7 و با مدیان به طوری كه خداوند موسی را امر فرموده بود، جنگ كرده، همۀ ذكوران را كشتند.
8 و در میان كشتگان ملوك مدیان یعنی اِوی و راقَم و صور و حور و رابَع، پنج پادشاه مدیان را كشتند، و بلعام بن بَعُوْر را به شمشیر كشتند.
9 و بنیاسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همۀ املاك ایشان را غارت كردند.
10 و تمامی شهرها و مساكن و قلعههای ایشان را به آتش سوزانیدند.
11 و تمامی غنیمتو جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند.
12 و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار كاهن و جماعت بنیاسرائیل در لشكرگاه در عَرَبات موآب، كه نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.
13 و موسی و العازار كاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشكرگاه به استقبال ایشان آمدند.
14 و موسی بر رؤسای لشكر یعنی سرداران هزارهها و سرداران صدْها كه از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناك شد.
15 و موسی به ایشان گفت: « آیا همۀ زنان را زنده نگاه داشتید؟
16 اینك اینانند كه برحسب مشورت بلعام، بنیاسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد.
17 پس الا´ن هر ذكوری از اطفال را بكشید، و هر زنی را كه مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد، بكشید.
18 و از زنان هر دختری را كه مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید.
19 و شما هفت روز بیرون از لشكرگاه خیمه زنید، و هر كه شخصی را كشته و هر كه كشتهای را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید.
20 و هر جامه و هرظرف چرمی و هر چه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید.»
21 و العازار كاهن به مردان جنگی كه به مقاتله رفته بودند، گفت: « این است قانون شریعتی كه خداوند به موسی امر فرموده است:
22 طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب،
23 یعنی هر چه متحمل آتش بشود، آن را از آتش بگذرانید وطاهر خواهد شد، و به آب تنزیه نیز آن را طاهر سازند و هر چه متحمل آتش نشود، آن را از آب بگذرانید.
24 و در روز هفتم رخت خود را بشویید تا طاهر شوید، و بعد از آن به لشكرگاه داخل شوید.»
25 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
26 « تو و العازار كاهن و سروران خاندان آبای جماعت، حساب غنایمی كه گرفته شده است، چه از انسان و چه از بهایم بگیرید.
27 و غنیمت را در میان مردان جنگی كه به مقاتله بیرون رفتهاند، و تمامی جماعت نصف نما.
28 و از مردان جنگی كه به مقاتله بیرون رفتهاند زكات برای خداوند بگیر، یعنی یك نفر از پانصد چه از انسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند.
29 از قسمت ایشان بگیر و به العازار كاهن بده تا هدیۀ افراشتنی برای خداوند باشد.
30 و از قسمت بنیاسرائیل یكی كه از هر پنجاه نفر گرفته شده باشد چه از انسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند و چه از جمیع بهایم بگیر، و آنها را به لاویانی كه ودیعت مسكن خداوند را نگاه میدارند، بده.»
31 پس موسی و العازار كاهن برحسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل كردند.
32 و غنیمت سوای آن غنیمتی كه مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود.
33 و از گاو هفتاد و دو هزار رأس.
34 و از الاغ شصت و یك هزار رأس.
35 و از انسان از زنانی كه مرد را نشناخته بودند، سی و دو هزار نفر بودند.
36 و نصفهای كه قسمت كسانی بود كه به جنگ رفته بودند، سیصد و سی و هفت هزار وپانصد گوسفند بود.
37 و زكات خداوند از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج رأس بود.
38 و گاوان سی و شش هزار بود و از آنها زكات خداوند هفتاد و دو رأس بود.
39 و الاغها سی هزار و پانصد و از آنها زكات خداوند شصت و یك رأس بود.
40 و مردمان شانزده هزار و از ایشان زكات خداوند سی و دو نفر بودند.
41 و موسی زكات را كه هدیۀ افراشتنی خداوند بود به العازار كاهن داد، چنانكه خداوند به موسی امر فرموده بود.
42 و از قسمت بنیاسرائیل كه موسی آن را از مردان جنگی جدا كرده بود،
43 و قسمت جماعت از گوسفندان، سیصد و سی و هفت هزار و پانصد راس بود.
44 و از گاوان سی و شش هزار راس.
45 و از الاغها، سی هزار و پانصد راس.
46 و از انسان، شانزده هزار نفر.
47 و موسی از قسمت بنیاسرائیل یكی را كه از هر پنجاه گرفته شده بود، چه از انسان و چه از بهایم گرفت، و آنها را به لاویانی كه ودیعت مسكن خداوند را نگاه میداشتند، داد، چنانكه خداوند به موسی امر فرموده بود.
48 و رؤسایی كه بر هزارههای لشكر بودند، سرداران هزارهها با سرداران صدها نزد موسی آمدند.
49 و به موسی گفتند: « بندگانت حساب مردان جنگی را كه زیردست ما میباشند گرفتیم، و از ما یك نفر مفقود نشده است.
50 پس ما از آنچه هر كس یافته است، هدیهای برای خداوند آوردهایم، از زیورهای طلا و خلخالها و دستبندها و انگشترها و گوشوارهها و گردنبندها تا برای جانهای ما به حضور خداوندكفاره شود.»
51 و موسی و العازار كاهن، طلا و همۀ زیورهای مصنوعه را از ایشان گرفتند.
52 و تمامی طلای هدیهای كه از سرداران هزارهها و سرداران صدْها برای خداوند گذرانیدند، شانزده هزار و هفتصد و پنجاه مثقال بود.
53 زیرا كه هر یكی از مردان جنگی غنیمتی برای خود برده بودند.
54 و موسی و العازار كاهن، طلا را از سرداران هزارهها و صدها گرفته، به خیمه اجتماع آوردند تا بجهت بنیاسرائیل، به حضور خداوند یادگار باشد.
1 و بنیرؤبین و بنیجاد را مواشی بینهایت بسیار و كثیر بود. پس چون زمین یعْزیر و زمین جلعاد را دیدند كه اینك این مكان، مكان مواشی است،
2 بنیجاد و بنیرؤبین نزد موسی و العازار كاهن و سروران جماعت آمده، گفتند:
3 « عطاروت و دیبون و یعْزیر و نِمرَه و حَشبون و اَلِعالَه و شَبام و نبو و بَعون،
4 زمینی كه خداوند پیش روی جماعت اسرائیل مفتوح ساخته است، زمین مواشی است، و بندگانت صاحب مواشی میباشیم.»
5 پس گفتند: « اگر در نظر تو التفات یافتهایم، این زمین به بندگانت به ملكیت داده شود، و ما را از اردن عبور مده.»
6 موسی به بنیجاد و بنیرؤبین گفت: « آیا برادران شما به جنگ روند و شما اینجا بنشینید؟
7 چرا دل بنیاسرائیل را افسرده میكنید تا به زمینی كه خداوند به ایشان داده است، عبور نكنند؟
8 به همینطور پدران شما عمل نمودند، وقتی كه ایشان را از قادِشبَرنیع برای دیدن زمینفرستادم.
9 به وادی اشكول رفته، زمین را دیدند و دل بنیاسرائیل را افسرده ساختند تا به زمینی كه خداوند به ایشان داده بود، داخل نشوند.
10 پس غضب خداوند در آن روز افروخته شد به حدی كه قسم خورده، گفت:
11 البته هیچكدام از مردانی كه از مصر بیرون آمدند از بیست ساله و بالاتر آن زمین را كه برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردم، نخواهند دید، چونكه ایشان مرا پیروی كامل ننمودند،
12 سوای كالیب بنیفُنَّۀ قِنِزّی و یوشَع بننُون، چونكه ایشان خداوند را پیروی كامل نمودند.
13 پس غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را چهل سال در بیابان آواره گردانید، تا تمامی آن گروهی كه این شرارت را در نظر خداوند ورزیده بودند، هلاك شدند.
14 و اینك شما به جای پدران خود انبوهی از مردان خطاكار برپا شدهاید تا شدت غضب خداوند را بر اسرائیل باز زیاده كنید؟
15 زیرا اگر از پیروی او روبگردانید بار دیگر ایشان را در بیابان ترك خواهد كرد و شما تمامی این قوم را هلاك خواهید ساخت.»
16 پس ایشان نزد وی آمده، گفتند: « آغلها را اینجا برای مواشی خود و شهرها بجهت اطفال خویش خواهیم ساخت.
17 و خود مسلح شده، حاضر میشویم و پیش روی بنیاسرائیل خواهیم رفت تا آنها را به مكان ایشان برسانیم. و اطفال ما از ترس ساكنان زمین در شهرهای حصاردار خواهند ماند.
18 و تا هر یكی از بنیاسرائیل ملك خود را نگرفته باشد، به خانههای خود مراجعت نخواهیم كرد.
19 زیرا كه ما با ایشان در آن طرف اردن و ماورای آن ملكنخواهیم گرفت، چونكه نصیب ما به این طرف اردن به طرف مشرق به ما رسیده است.»
20 و موسی به ایشان گفت: « اگر این كار را بكنید و خویشتن را به حضور خداوند برای جنگ مهیا سازید،
21 و هر مرد جنگی از شما به حضور خداوند از اردن عبور كند تا او دشمنان خود را از پیش روی خود اخراج نماید،
22 و زمین به حضور خداوند مغلوب شود، پس بعد از آن برگردیده، به حضور خداوند و به حضور اسرائیل بیگناه خواهید شد، و این زمین از جانب خداوند ملك شما خواهد بود.
23 و اگر چنین نكنید، اینك به خداوند گناه ورزیدهاید، و بدانید كه گناه شما، شما را درخواهد گرفت.
24 پس شهرها برای اطفال و آغلها برای گلههای خود بنا كنید، و به آنچه از دهان شما درآمد، عمل نمایید.»
25 پس بنیجاد و بنیرؤبین موسی را خطاب كرده، گفتند: « بندگانت به طوری كه آقای ما فرموده است، خواهیم كرد.
26 اطفال و زنان و مواشی و همۀ بهایم ما اینجا در شهرهای جلعاد خواهند ماند.
27 و جمیع بندگانت مهیای جنگ شده، چنانكه آقای ما گفته است به حضور خداوند برای مقاتله عبور خواهیم نمود.»
28 پس موسی العازار كاهن، و یوشع بننون، و رؤسای خاندان آبای اسباط بنیاسرائیل را دربارۀ ایشان وصیت نمود.
29 و موسی به ایشان گفت: « اگر جمیع بنیجاد و بنیرؤبین مهیای جنگ شده، همراه شما به حضور خداوند از اردن عبور كنند، و زمین پیش روی شما مغلوب شود، آنگاه زمین جلعاد را برای ملكیت به ایشان بدهید.
30 و اگر ایشان مهیا نشوند و همراه شما عبور ننمایند،پس در میان شما در زمین كنعان ملك بگیرند.»
31 بنیجاد و بنیرؤبین در جواب وی گفتند: « چنانكه خداوند به بندگانت گفته است، همچنین خواهیم كرد.
32 ما مهیای جنگ شده، پیش روی خداوند به زمین كنعان عبور خواهیم كرد، و ملك نصیب ما به این طرف اردن داده شود.»
33 پس موسی به ایشان یعنی به بنیجاد و بنیرؤبین و نصف سبط منسی ابنیوسف، مملكت سیحون، مَلِك اموریان و مملكت عوج ملك باشان را داد، یعنی زمین را با شهرهایش و حدود شهرهایش، زمین را از هر طرف.
34 و بنیجاد، دیبون و عطاروت و عَروُعیر
35 و عَطْروت، شوفان و یعزیر و یجبَهَه
36 و بیت نِمرَه و بیت هاران را بنا كردند یعنی شهرهای حصاردار را با آغلهای گلهها.
37 و بنیرؤبین، حشبون و اَلِیعالَه و قِرْیتایم
38 و نَبو و بَعْلمَعون كه نام این دو را تغییر دادند و سِبْمَه را بنا كردند و شهرهایی را كه بنا كردند به نامها مسمّی ساختند.
39 و بنیماكیر بنمنسی به جلعاد رفته، آن را گرفتند و اموریان را كه در آن بودند، اخراج نمودند.
40 و موسی جلعاد را به ماكیر بنمنسی داد و او در آن ساكن شد.
41 و یائیر بنمنسی رفته، قصبههایش را گرفت، و آنها را حوُّوت یائیر نامید.
42 و نُوْبَح رفته، قنات و دهاتش را گرفته، آنها را به اسم خود نوبَح نامید.
1 این است منازل بنیاسرائیل كه از زمین مصر با افواج خود زیردست موسی و هارون كوچ كردند.
2 و موسی به فرمان خداوند سفرهای ایشان را برحسب منازل ایشان نوشت. و این است منازل و مراحل ایشان:
3 پس در ماهاول از رعمسیس، در روز پانزدهم از ماه اول كوچ كردند، و در فردای بعد از فصح بنیاسرائیل در نظر تمامی مصریان با دست بلند بیرون رفتند.
4 و مصریان همۀ نخستزادگان خود را كه خداوند از ایشان كشته بود دفن میكردند، و یهوه بر خدایان ایشان قصاص نموده بود.
5 و بنیاسرائیل از رعمسیس كوچ كرده، در سُكّوت فرود آمدند.
6 و از سكوت كوچ كرده، در ایتام كه به كنار بیابان است، فرود آمدند.
7 و از ایتام كوچ كرده، به سوی فَمُالحِیروت كه در مقابل بَعْل صَفون است، برگشتند، و پیش مَجَدل فرود آمدند.
8 و از مقابل حِیروت كوچ كرده، از میان دریا به بیابان عبور كردند و در بیابان ایتام سفر سه روزه كرده، در مارّه فرود آمدند.
9 و از مارّه كوچ كرده، به ایلیم رسیدند و در ایلیم دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود، و در آنجا فرود آمدند.
10 و از ایلیم كوچ كرده، نزد بحر قلزم فرود آمدند.
11 و از بحر قلزم كوچ كرده، در بیابان سین فرود آمدند.
12 و از بیابان سین كوچ كرده، در دُفقَه فرود آمدند.
13 و از دفقه كوچ كرده، در اَلوش فرود آمدند.
14 و از الوش كوچ كرده، در رفیدیم فرود آمدند و در آنجا آب نبود كه قوم بنوشند.
15 و از رفیدیم كوچ كرده، در بیابان سینا فرود آمدند.
16 و از بیابان سینا كوچ كرده، در قِبروت هَتّاوه فرود آمدند.
17 و از قبروت هتاوه كوچ كرده، در حصیروت فرود آمدند.
18 و از حصیروت كوچ كرده، در رِتمَه فرود آمدند.
19 و از رتمه كوچ كرده، و در رِمّون فارَص فرود آمدند.
20 و از رمون فارص كوچ كرده، در لبنه فرود آمدند.
21 و از لبنه كوچ كرده، در رِسّه فرود آمدند.
22 و از رسه كوچ كرده، در قُهَیلاتَه فرود آمدند.
23 و از قهیلاته كوچ كرده، در جبل شافَرفرود آمدند.
24 و از جبل شافر كوچ كرده، در حَراده فرود آمدند.
25 و از حراده كوچ كرده، در مَقْهیلوت فرود آمدند.
26 و از مقهیلوت كوچ كرده، در تاحَت فرود آمدند.
27 و از تاحت كوچ كرده، در تارح فرود آمدند.
28 و از تارح كوچ كرده، در مِتْقَه فرود آمدند.
29 و از متقه كوچ كرده، در حَشمونَه فرود آمدند.
30 و از حشمونه كوچ كرده، در مُسیروت فرود آمدند.
31 و از مسیروت كوچ كرده، در بنییعْقان فرود آمدند.
32 و از بنییعقان كوچ كرده، در حورالجِدجاد فرود آمدند.
33 و از حورالجدجاد كوچ كرده، در یطْبات فرود آمدند.
34 و از یطبات كوچ كرده، در عَبْرونَه فرود آمدند.
35 و از عبرونه كوچ كرده، در عِصیونجابَر فرود آمدند.
36 و از عصیونجابر كوچ كرده، در بیابان صین كه قادش باشد، فرود آمدند.
37 و از قادش كوچ كرده، در جبل هور در سرحد زمین ادوم فرود آمدند.
38 و هارون كاهن برحسب فرمان خداوند به جبل هور برآمده، در سال چهلم خروج بنیاسرائیل از زمین مصر، در روز اول ماه پنجم وفات یافت.
39 و هارون صد و بیست و سه ساله بود كه در جبل هور مرد.
40 و مَلك عِراد كنعانی كه در جنوب زمین كنعان ساكن بـود از آمدن بنیاسرائیل اطلاع یافت.
41 پس از جبل هور كوچ كرده، در صَلمونَه فرود آمدند.
42 و از صلمونه كوچ كرده در فونون فرود آمدند
43 و از فونون كوچ كرده، در اوبوت فرود آمدند.
44 و از اوبوت كوچ كرده، در عَییعَباریم در حدود موآب فرود آمدند.
45 و ازعییم كوچ كرده، در دیبونجاد فرود آمدند.
46 و از دیبونجاد كوچ كرده، در عَلْموندِبْلاتایم فرود آمدند.
47 و از علموندبلاتایم كوچ كرده، در كوههای عَباریم در مقابل نبو فرود آمدند.
48 و از كوههای عباریم كوچ كرده، در عَرَبات موآب نزد اردن در مقابل اریحا فرود آمدند.
49 پس نزد اردن از بیت یشیموت تا آبل شِطیم در عَرَبات موآب اُرْدُو زدند.
50 و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن، در مقابل اریحا خطاب كرده، گفت:
51 « بنیاسرائیل را خطاب كرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین كنعان عبور كنید،
52 جمیع ساكنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید، و تمامی صورتهای ایشان را خراب كنید، و تمامی بتهای ریخته شدۀ ایشان را بشكنید، و همۀ مكانهای بلند ایشان را منهدم سازید.
53 و زمین را به تصرف آورده، در آن ساكن شوید، زیرا كه آن زمین را به شما دادم تا مالك آن باشید.
54 و زمین را به حسب قبایل خود به قرعه تقسیم كنید، برای كثیر، نصیب او را كثیر بدهید، و برای قلیل، نصیب او را قلیل بدهید؛ جایی كه قرعه برای هر كس برآید از آن او باشد؛ برحسب اسباط آبای شما آن را تقسیم نمایید.
55 و اگر ساكنان زمین را از پیش روی خود اخراج ننمایید، كسانی را كه از ایشان باقی میگذارید در چشمان شما خار خواهند بود، و در پهلوهای شما تیغ و شما را در زمینی كه در آن ساكن شوید، خواهند رنجانید.
56 و به همـان طوری كه قصد نمودم كه با ایشان رفتـار نمایم، با شمـا رفتار خواهم نمـود.»
1 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
2 « بنیاسرائیل را امر فرموده، به ایشان بگو: چون شما به زمین كنعان داخل شوید، این است زمینی كه به شما به ملكیت خواهد رسید، یعنی زمین كنعان با حدودش.
3 آنگاه حد جنوبی شما از بیابان سین بر جانب ادوم خواهد بود، و سرحد جنوبی شما از آخر بحرالملح به طرف مشرق خواهد بود.
4 و حد شما از جانب جنوب گردنه عَقْرَبیم دور خواهد زد و به سوی سین خواهد گذشت، و انتهای آن به طرف جنوب قادشبرنیع خواهد بود، و نزد حَصَراَدّار بیرون رفته، تا عَصمون خواهد گذشت.
5 و این حد از عصمون تا وادی مصر دور زده، انتهایش نزد دریا خواهد بود.
6 « و اما حد غربی. دریای بزرگ حد شما خواهد بود. این است حد غربی شما.
7 « و حد شمالی شما این باشد: از دریای بزرگ برای خود جبل هور را نشان گیرید.
8 و از جبل هور تا مدخل حمات را نشان گیرید. و انتهای این حد نزد صَدَد باشد.
9 و این حد نزد زفرون بیرون رود و انتهایش نزد حَصَر عینان باشد، این حد شمالی شما خواهد بود.
10 « و برای حد مشرقی خود از حصر عینان تا شفام را نشان گیرید.
11 و این حد از شفام تا ربله به طرف شرقی عین برود، پس این حد كشیده شده به جانب دریای كِنِرَّت به طرف مشرق برسد.
12 و این حد تا به اردن برسد و انتهایش نزد بحرالملح باشد. این زمین برحسب حدودش به هر طرف زمین شما خواهد بود.»
13 و موسی بنیاسرائیل را امر كرده، گفت: « این است زمینی كه شما آن را به قرعه تقسیم خواهید كرد كه خداوند امر فرموده است تا به نه سبط و نصف داده شود.
14 زیرا كه سبط بنیرؤبین برحسب خاندان آبای خود و سبط بنیجاد برحسب خاندان آبای خود، و نصف سبط منسی، نصیب خود را گرفتهاند.
15 این دو سبط و نصف به آن طرف اردن در مقابل اریحا به جانب مشرق به سوی طلوع آفتاب نصیب خود را گرفتهاند.»
16 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
17 « این است نامهای كسانی كه زمین را برای شما تقسیم خواهند نمود. العازار كاهن و یوشع بننون.
18 و یك سرور را از هر سبط برای تقسیم نمودن زمین بگیرید.
19 و این است نامهای ایشان: از سبط یهودا كالیب بنیفنه؛
20 و از سبط بنیشمعون شموئیل بنعمیهود؛
21 و از سبط بنیامینالیداد بنكسلون؛
22 و از سبط بنیدان رئیس بُقی ابنیجلی؛
23 و از بنییوسف از سبط بنیمنسی رئیس حنیئیل بنایفود؛
24 و از سبط بنیافرایم رئیس قموئیل بنشِفطان؛
25 و از سبط بنیزبولون رئیس الیصافان بنفَرْناك؛
26 و از سبط بنییساكار رئیس فلطیئیل بنعَزّان؛
27 و از سبط بنیاشیر رئیس اخیهود بنشلومی؛
28 و از سبط بنینفتالی رئیس فدهئیل بنعمّیهود.»
29 اینانند كه خداوند مأمور فرمود كه ملك را در زمین كنعان برای بنیاسرائیل تقسیم نمایند.
1 و خداوند موسی را در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب كرده،گفت:
2 « بنیاسرائیل را امر فرما كه از نصیب ملك خود شهرها برای سكونت به لاویان بدهند، و نواحی شهرها را از اطراف آنها به لاویان بدهید.
3 و شهرها بجهت سكونت ایشان باشد، و نواحی آنها برای بهایم و اموال و سایر حیوانات ایشان باشد.
4 و نواحی شهرها كه به لاویان بدهید از دیوار شهر بیرون از هر طرف هزار ذراع باشد.
5 و از بیرون شهر به طرف مشرق دو هزار ذراع، و به طرف جنوب دو هزار ذراع، و به طرف مغرب دو هزار ذراع، و به طرف شمال دو هزار ذراع بپیمایید. و شهر در وسط باشد و این نواحی شهرها برای ایشان خواهد بود.
6 « و از شهرها كه به لاویان بدهید شش شهر ملجأ خواهد بود، و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار كند و سوای آنها چهل و دو شهر بدهید.
7 پس جمیع شهرها كه به لاویان خواهید داد، چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود.
8 و اما شهرهایی كه از ملك بنیاسرائیل میدهید از كثیر، كثیر و از قلیل، قلیل بگیرید. هر كس به اندازۀ نصیب خود كه یافته باشد از شهرهای خود به لاویان بدهد.»
9 و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت:
10 « بنیاسرائیل را خطاب كرده، به ایشان بگو: چون شما از اردن به زمین كنعان عبور كنید،
11 آنگاه شهرها برای خود تعیین كنید تا شهرهای ملجأ برای شما باشد، تا هر قاتلی كه شخصی را سهواً كشته باشد، به آنجا فرار كند.
12 و این شهرها برای شما بجهت ملجأ از ولّی مقتول خواهد بود، تا قاتل پیش از آنكه به حضور جماعت برای داوری بایستد، نمیرد.
13 « و از شهرهایی كه میدهید، شش شهر ملجأ برای شما باشد.
14 سه شهر از آنطرف اردن بدهید، و سه شهر در زمین كنعان بدهید تا شهرهای ملجأ باشد.
15 بجهت بنیاسرائیل و غریب و كسی كه در میان شما وطن گزیند، این شش شهر برای ملجأ باشد تا هر كه شخصی را سهواً كشته باشد به آنجا فرار كند.
16 « و اگر او را به آلت آهنین زد كه مرد، او قاتل است و قاتل البته كشته شود.
17 و اگر او را با دست خود به سنگی كه از آن كسی كشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته كشته شود.
18 و اگر او را به چوب دستی كه به آن كسی كشته شود، بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته كشته شود.
19 ولّی خون، خود، قاتل را بكشد. هرگاه به او برخورَد، او را بكشد.
20 و اگر از روی بغض او را با تیغ زد یا قصداً چیزی بر او انداخت كه مرد،
21 یا از روی عداوت او را با دست خود زد كه مرد، آن زننده چون كه قاتل است البته كشته شود؛ ولّی خون هرگاه به قاتل برخورَد، او را بكشد.
22 « لیكن اگر او را بدون عداوت سهواً تیغ زند یا چیزی بدون قصد بر او اندازد،
23 و اگر سنگی را كه كسی به آن كشته شود نادیده بر او بیندازد كه بمیرد و با وی دشمنی نداشته، و بداندیش او نبوده باشد،
24 پس جماعت در میان قاتل و ولّی خون برحسب این احكام داوری نمایند.
25 و جماعت، قاتل را از دست ولّی خون رهایی دهند، و جماعت، وی را به شهر ملجای او كه به آن فرار كرده بود برگردانند، و او در آنجا تا موت رئیس كهنه كه به روغن مقدس مسح شده است، ساكن باشد.
26 و اگر قاتل وقتی از حدود شهر ملجای خود كه به آن فرار كرده بود بیرون آید،
27 و ولّی خون، او را بیرون حدود شهر ملجایش بیابد، پس ولّی خون قاتل را بكشد؛ قصاص خون برای او نشود.
28 زیـرا كه میبایست تا وفات رئیس كهنه در شهر ملجـای خـود مانـده باشد، و بعـد از وفات رئیس كهنه، قاتل به زمین ملك خود برگردد.
29 « و این احكام برای شما در قرنهای شما در جمیع مسكنهای شما فریضۀ عدالتی خواهد بود.
30 « هر كه شخصی را بكشد پس قاتل به گواهی شاهدان كشته شود، و یك شاهد برای كشته شدن كسی شهادت ندهد.
31 و هیچ فدیه به عوض جان قاتلی كه مستوجب قتل است، مگیرید بلكه او البته كشته شود.
32 و از كسی كه به شهر ملجای خود فرار كرده باشد فدیه مگیرید، كه پیش از وفات كاهن برگردد و به زمین خود ساكن شود.
33 و زمینی را كه در آن ساكنید ملوث مسازید، زیرا كه خون، زمین را ملوث میكند، و زمین را برای خونی كه در آن ریخته شود، كفاره نمیتوان كرد مگر به خون كسی كه آن را ریخته باشد.
34 پس زمینی را كه شمـا در آن ساكنید و من در میان آن ساكن هستم نجس مسازید، زیرا من كه یهوه هستم در میان بنیاسرائیل ساكن میباشم.»
1 و رؤسای خاندان آبای قبیلۀ بنیجلعاد بن ماكیربن منسی كه از قبایل بنییوسف بودند نزدیك آمده به حضور موسی و به حضور سروران و رؤسای خاندان آبای بنیاسرائیل عرض كرده،
2 گفتند: « خداوند ،آقای ما را امر فرمود كه زمین را به قرعه تقسیم كرده، به بنیاسرائیل بدهد، و آقای ما از جانب خداوند مأمور شده است كه نصیب برادر ما صَلفُحاد را به دخترانش بدهد.
3 پس اگر ایشان به یكی از پسران سایر اسباط بنیاسرائیل منكوحه شوند، ارث ما از میراث پدران ما قطع شده، به میراث سبطی كه ایشان به آن داخل شوند، اضافه خواهد شد، و از بهرۀ میراث ما قطع خواهد شد.
4 و چون یوبیل بنیاسرائیل بشود ملك ایشان به ملك سبطی كه به آن داخل شوند اضافه خواهد شد، و ملك ایشان از ملك پدران ما قطع خواهد شد.»
5 پس موسی بنیاسرائیل را برحسب قول خداوند امر فرموده، گفت: « سبط بنییوسف راست گفتند.
6 این است آنچه خداوند دربارۀ دختران صَلُفْحاد امر فرموده، گفته است: به هر كه در نظر ایشان پسند آید، به زنی داده شوند، لیكن در قبیلۀ سبط پدران خود فقط به نكاح داده شوند.
7 پس میراث بنیاسرائیل از سبط به سبط منتقل نشود، بلكه هر یكی از بنیاسرائیل به میراث سبط پدران خود ملصق باشند.
8 و هر دختری كه وارث ملكی از اسباط بنیاسرائیل بشود، به كسی از قبیلۀ سبط پدر خود به زنی داده شود، تا هر یكی از بنیاسرائیل وارث ملك آبای خود گردند.
9 و ملك از یك سبط به سبط دیگر منتقل نشود، بلكه هركس از اسباط بنیاسرائیل به میراث خود ملصق باشند.»
10 پس چنانكه خداوند موسی را امر فرمود، دختران صلفحاد چنان كردند.
11 و دختران صلفحاد، محله و ترصه و حجله و ملكه و نوعه بهپسران عموهای خود به زنی داده شدند.
12 در قبایل بنیمنسیابن یوسف منكوحـه شدند و ملك ایشان در سبط قبیلۀ پدر ایشان باقی ماند.
13 این است اوامر و احكامی كه خداوند به واسطۀ موسی در عربات موآب نزد اردن در مقابل اریحا به بنیاسرائیل امر فرمود.
#@#